مجیـــد ظاهــری

مجیـــد ظاهــری
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۲:۲۷ داستان دوستی و محبت
  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۶ خنده دار
  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۵ اس ام اس عاشقانه
  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۴ اس ام اس شکلک دار
  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۱ حکایت
  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۰ خواص گیاهان
  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۲:۰۲ عکس نویسنده
  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۵ دانستنی جالب و مفید 2
  • ۰۷ آذر ۹۴ ، ۰۱:۳۴ دانستنی جالب ومفید


  • با سلام و خسته نباشید به تمام بیندگان ما را ناظرات خود غافل نکنید با تشکر

    بایگانی


    مجیـــد ظاهــری

    مجیـــد ظاهــری


    شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ق.ظ

     

    جوکهای ملانصرالدین

    خر بگیری

     

     

    زمون قدیم داروغه ها  برای جمع آوری خراج و مالیات حاکم الاغ ها را می گرفتند .
    یک روز  زمان خر بگیری ملا نصر الدین با عجله و شتابان وارد خونه ای شد.
    صاحبخونه گفت :چی شده؟ ملا گفت : بیرون دارن خر میگیرن
     صاحبخونه گفت: خر میگیرن چه ربطی به تو داره؟
    ملا گفت : مامورین آنچنان عجله داشتن که میترسیدم  اشتباها مرابه جای خر بگیرن.

     

    خویشاوندی

     

     

    یک روز ملانصرالدین خرش را به سختی می زد و رهگذری از آنجا می گذشت و پرسید که چرا می زنی گفت ببخشید اگر می دانستم که با شما خویشاوندی دارد این کارو نمیکردم!

     

    دو تا خر

     

     

    یه روز ملانصرالدین و دوستش  دوتا خر میخرن.
    دوست ملا میگه: چه طوری بفهمیم کدوم ماله منه کدوم ماله تو؟
    ملا میگه خوب من یه گوش خرم رو میبرم اونی که یه گوش داره مال من اونی هم که دو گوش داره مال تو.!
    فرداش میبینن خر ملا گوش  اون یکی خره رو از سر حسادت خورده!!!
    دوست ملا میگه :حالا چیکار کنیم ملا میگه: من جفت گوش خرمو میبرم!!!
    فرداش میبینن بازم قضیه دیروزیه...
    دوست ملا میگه :حالا چیکار کنیم ملا میگه: من دم خرمو میبرم!
    فرداش بازم قضیه دیروزی میشه..
    دوست ملا با عصبانیت میگه: حالا چیکار کنیم ملانصرالدین هم میگه:عیبی نداره خب حالا خر سفیده مال تو خر سیاه مال من

     

    گور خر

     

     

    یک روز ملانصرالدین خرش را در جنگل گم می کند. موقع گشتن به دنبال آن یک گورخر پیدا می کند. به آن می گوید: ای کلک لباس ورزشی پوشیدی تا نشناسمت!

     

    عقل سالم

    زن ملا به عقل خود خیلی می نازید و همیشه پی

    ش شوهرش از خود تعریف می کرد. روزی گفت: مردم راست گفته اند که دارای عقل سالم و درستی هستم. ملا جواب داد: درست گفته اند چون تو هرگز عقلت را به کار نمی بری به همین دلیل سالم مانده است!

     

     

    لامپ اضافی خاموش

     

    ملانصرالدین داشت سخنرانی می کرد که : هرکس چند زن داشته باشد به همان تعداد چراغ در بهشت برایش روشن می شود. ناگهان در میان جمعیت ، زن خود را دید. هول کرد و گفت : البته هرگز نشه فراموش لامپ اضافی خاموش.

    روزی ملا از زنش پرسید وقتیکه شخص بمیرد، چگونه معلوم می شود که مرده است؟ زن گفت علامت آن اینست که دست و پایش سرد میشود. پس از چند روز ملا برای آوردن هیزم به جنگل رفت و چون هوا بسیار سرد بود، دست و پایش یخ کرد. سخن زنش را بخاطر آورده با خود اندیشید که مرده است. در حال خود را به زمین انداخته چون مردگان دراز کشید. اتفاقا یک دسته گرگ رسیده خر او را دریده شروع به خوردن کردند. ملا آهسته سر را بلند نموده گفت : اگر نمورده بودم ،به شما می فهماندم خر مردم خوردن چه نتایجی دارد .

    ***

     

    ملا میخواست زن بگیرد. همسایه ها از زنی بسیار تعریف کردند که ملا ندیده عاشق شد. مخصوصا از چشمهای شهلایش بسیار وصف کردند. عاقبت ملا تسلیم شده او را عقد کرد. در شب عروسی خربزه ای خریده به خانه آورد. زن که لوچ بود، به او اعتراض نمود که چرا اسراف کرده و دو خربزه; خریدی؟ ملا فهمید زن لوچ است ولی چاره ای نداشت. در سر سفره به او گفت: این شخص که پهلوی شما نشسته کیست؟ ملا گفت هرچه را دوتا می بینی عیب ندارد، خواهش می کنم من یکی را دو تا نبین.

    ***

     

    پدر ملا ماهی بریان شده به خانه آورد ، ملا نبود. مادرش گفت: خوب است قبل از آمدن ملا ماهی را بخوریم. که اگر او باشد، نمیگذارد به راحتی از گلویمان پایین رود. در این بین ملا در زد. مادرش دو ماهی بزرگ را زیر تخت پنهان کرده کوچکتر را در میان گذاشت، ملا از شکاف در نگاه می کرد، چون وارد شد و نشست، پدرش از او پرسید: پدر جان حکایت یونس را میدانی؟ ملا گفت از این ماهی می پرسیم، بعد سر را جلو برده ، گوش به دهن ماهی بنهاده گفت : این ماهی میگوید در آن زمان من کوچک بودم و این مطلب را از دو ماهی بزرگتر

    مجـــید ظاهـــری

    نظرات  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی